Zemestoon

دوتا چشم یه اشک میاد از گوشه ی چشمات بدنت سرد سرد زمستونه انگار میچرخی دور خودت دیوونه وار پیداس دیوونه وار پیداس میکنی وجودشو هر ثانیه انکار پیش خودت میگی شاید بوده تقدیرمون انگار پیش خودت میگی شاید بوده تقدیرمون انگار سرم خودش به دنبال درد میگرده میگه اگه رفته باز نزدیکم بش اگه فواره به بالا پرت میکردش ولی آب ب سمت زمین برمیگرده یه روز هرچند خودش مخفی کردش به زور و گفت گرفتن تصمیم سخته بدون برا همین میگم ترجیحا بش برو مقطوع بود تخفیفم که گرون فروش نداد بگم چه جور توروش الان؟ بودیم مشتری ثابت ما که واسه دلش، حسشو به زور بروز نداد نکه حق با من کامل باشه کاش بشه، اینبارم قاطع باشه و نه واضح با پلک یا با چشماش هی بیاد بگه که انگا باز حس داره ای کاش بره بشه هدایت، صادق باشه چون ترسناک شدی قد خونه جنی هم خوب هم بدی مثه بوی بنزین پسرفت چندوقتت بوده چشمگیر ارزشت کم قد پول ملی و برف اومده زد سرما به این کاجا برگا که ریخت حالا کمن انگشتام تو بگو به چنتا رسید کارات؟ رفتی خوب شی اما ببین حالا دوتا چشم یه اشک میاد از گوشه ی چشمات بدنت سرد سرد زمستونه انگار میچرخی دور خودت دیوونه وار پیداس دیوونه وار پیداس میکنی وجودشو هر ثانیه انکار پیش خودت میگی شاید بوده تقدیرمون انگار پیش خودت میگی شاید بوده تقدیرمون انگار گفتم مثه قبلنا نیستم تکیه گاه نیست تنها وامیستم رفتی ته جدول و لیستم جواب نداد کل سعیمو ریسکم گفتم یکم منطقی تر باش حرف بزن نکن هی الکی پرخاش میدونستم نمونه حق داره گفتم رنگ با تو، با من طرح هاش کشیدم از نو پاره کردیش به خیالت با حرفات قانع کردی منو شدیم هر دو روانی ردی یه روز دل تنگ یه روز میدیم فحش بد به همو چی مونده ازمون و باخت دادیم کلا سایه سرد و نیس آفتابی دورم خاطره ها رفتن و یادگاری شدن تو میون بر غلط جاده ی بلند گم کردم خودمو تهش رک پر کرد دورمو ترس من گفتم بمون و بعد بسازیم دوباره پلرو نه انگار نمیره حرفام به گوشت بن بسته و نیست اون تابلوی کوچه دستام خالی راهی نداریم رو هر کدوم بزاری دستتو پوچه دوتا چشم یه اشک میاد از گوشه ی چشمات بدنت سرد سرد زمستونه انگار میچرخی دور خودت دیوونه وار پیداس دیوونه وار پیداس میکنی وجودشو هر ثانیه انکار پیش خودت میگی شاید بوده تقدیرمون انگار پیش خودت میگی شاید بوده تقدیرمون انگار