lady bergamot baz baran ba taraneh باز باران با ترانه şarkı sözleri
باز باران با ترانه
با گهرهای فراوان
میخورد بر بام خانه
یادَم آورد روز باران
گردش یک روز دیرین
خوب و شیرین
توی جنگلهای گیلان
کودکی دهساله بودم
شاد و خرم
نرم و نازک
چست و چابک
با دو پای کودکانه
میدویدم همچو آهو
میپریدم از لب جوی
دور میگشتم ز خانه
میشنیدم از پرنده
داستانهای نهانی
از لب باد وزنده
رازهای زندگانی
بس گوارا بود باران
وه چه زیبا بود باران
میشنیدم اندر این گهرفشانی
رازهای جاودانی، پندهای آسمانی
بشنو از من کودک من
پیش چشم فرداها
زندگانی خواه تیره خواه روشن
هست زیبا، هست زیبا، هست زیبا